آیا معجون نا متجانس اتحاد شکل خواهدگرفت؟

نوشته: محمد داود سیاووش
تجربه به کرات ثابت نموده و تاریخ گواه است که ضعیف ترین اتحاد متجانس در سیاست افغانستان به مقایسه ساختار های عظیم نظامی سیاسی نا متجانس قویتر عمل نموده است.
اینکه گروه های سیاسی نظامی طی سی سال مقابل همدیگر ایستادند نتیجه نوعی تجانس داخلی شان بود. از روزیکه گروه هایی در وجود احزاب چپی، طرفداران سردار نعیم خان، گروه های راستگرا و غیره در جمهوری داود خان نفوذ نمودند این ساختار پر قدرت در برابر چند هزار نفر به زانو در آمد، حزب دموکراتیک خلق در نتیجه اختلافات داخلی قدرت سیاسی خود را از دست داد، مجاهدین در نتیجه قرار گرفتن مقابل هم در داخل مجبور به ترک کابل شدند، پس از یازده سپتمبر وقتی عناصر با دیدگاه های متعصب، معتدل، چپ، راست، بنیادگرا، تکنوکرات و غیره در ادارات مؤقت، انتقالی و انتخابی به شکل معامله وارد صحنه سیاسی شدند ناظرین سیاسی از دور مشاهده میکردند که در داخل دستگاه دولت «هر کس برای مطلب خود دلبری میکرد» و از فرصت به دست آمده به خاطر تقویه جناح خود و تضعیف حریفان سیاسی شان استفاده مینمودند. نتیجه آن شد که به خاطر انتی پتی و سمپتی های داخل دستگاه و افتادن به جان هم آنها، از کمک های جامعه جهانی به نفع کشور استفاده نه شد، فساد اداری به اوجش رسید، افغانستان به بزرگترین مرکز تولید و قاچاق مواد مخدر جهان مبدل شد... آنچه در دومین دور انتخابات ریاست جمهوری اتفاق می افتد متأسفانه همان سناریوی ناکام گذشته میباشد که احتمالاً کشور را از وضعیت دردناک موجود چندین پله پایین تر خواهد انداخت. در برنامه یی که ملا محمد عمر آخوند برادر خوانده میشود و به خاطر وارد نمودن حزب اسلامی حکمتیار و طالبان تدابیری مد نظر گرفته میشود جنرال دوستم، محقق و مارشال فهیم نیز عضویت دارند و در سوی دیگر دسترخوان اسماعیل خان نشسته است. این برنامه تلاش دارد داکتر عبدالله، عطا محمد نور، اشرف غنی و دیگران را نیز شامل معامله سازد و ممکنست با دموکرات ها، تکنوکرات ها و غیره معاملات پشت پرده جریان داشته باشد تا آنان با آقایان سیاف، محسنی و سایرین دور یک میز بنشینند.
با توجه به اینکه در افغانستان همه چیز ممکن است، بعید نیست که این چهره ها دور یک میز بنشینند. ولی جای تأسف آنست که برنامه ها چگونه قربانی منافع کوتاه مدت میشوند.
چرا سیاستمداران افغانستان اینقدر با فرهنگ سیاسی نا آشنا هستند و از یاد میبرند که شکست در یک انتخابات دموکراتیک (در صورتیکه تقلب نباشد) شکست در همه چیز نیست. آنکه امروز در یک انتخابات می بازد نباید سر خورده و مأیوس به گوشه انزوا برود و یا در کرسی معامله تکیه بزند بلکه باید از همین حالا به صفت اپوزیسیون فعال و با برنامه ، بخاطر رسیدن به قدرت سیاسی در مرحله بعدی تلاش نماید، کرسی های تحقیق، تتبع و ریسرچ بخاطر بررسی اشتباهات حکومت بر سر اقتدار ایجاد نماید، ده ها محقق و فعال خویش را بخاطر طرح برنامۀ جامع در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بگمارد و پنج سال بعد با چندین هزار صفحه برنامه تشریحی و صد ها طرح الترناتیفی وارد کارزار و میدان مبارزه رسیدن به قدرت گردد، در آنصورت سلاح بکار نیست و فقط طرح و برنامه خودش در معیار ملی و بین المللی طرفداران و دوستان خود را جمع میکند.
از گذشته مهارت رهبری آقای کرزی در همین بود که نگذاشت این حلقات سیاسی جدا از او به فکر آینده نظام شوند و دایم آنان را به شکلی از اشکال تطمیع نموده به اطراف خود مشغول نگهداشت که در نتیجه آن احزاب مؤثریت شان را در جامعه از دست داده جایشان را به معامله گران قدرت شخصی دادند.
حالا وقت آن رسیده که جامعه جهانی اجازه دهد این طفل هشت ساله سیاست افغانستان برای دوره بعدی به پا ایستاده و به خاطر رسیدن به این مأمول خودش در جادۀ زندگی سیاسی روان شده و از شانه معاملات بی مفهوم پایین بیاید. حالا مردم را از تشکیل مجلس وزرایی که در آن از راست افراطی تا چپ افراطی کنار هم نشسته بالای سرنوشت کشور تصمیم بگیرند خنده میگیرد. آخر چرا این انسانهای شیفته قدرت سیاسی نمیتوانند باری یک طرح کوچک هر چند ناقص را از ذهن خودشان با تفاوت از همدیگر ارایه نمایند.
اگر سه یا چهار طرح برای بازسازی و عمران و انکشاف کشور از پنجسال قبل وجود میداشت اکنون مردم در پای صندوق های رأی اینهمه سر گردان و کلافه نمیشدند، مردم در این روز ها با دقت انکشافات اوضاع کشور را پس از انتخابات دنبال نموده از ملاقات ریچارد هالبروک با والی بلخ، رفتن رییس امنیت ملی به مزار شریف، تقاضا از رمضان بشردوست برای اشتراک در حکومت و تلاش های پنهانی برای جلب حمایت اشرف غنی احمد زی، پروفیسور ربانی و دکتور عبدالله در حکومت آینده آقای کرزی به پیش فرض هایی میرسند که گویا باز هم تجربه ناکام یک اداره مؤقت نا متجانس که در آن برنامه ها نه، بلکه معاملات حاکم باشد در جریان است. جامعه جهانی باید این مسأله را مد نظر داشته باشد که اگر به روال کنونی تا صد سال آینده هم در افغانستان معاملات ادامه یابد آن آرایش دو گانه یا چندگانه دموکراسی که در کشور های غربی جریان دارد به وجود نخواهد آمد. اکنون زمان آن فرا رسیده که به عوض چهره ها به برنامه ها توجه شود که در آن عناصر سیاسی با تمایلات گوناگون زمینه تبارز داشته و اتحاد ها و اختلافات شان بر مبنای برنامه ها و اصول باشد.
آخر تا چه وقت به عوض این سیاستمداران دور از افکار سیاسی دیگران فکر کنند و آنان چون اعضای تیم ترانه و یا اطفال غریب در زمستان گفته هایی را که اصلاً معنی آنرا نمیدانند تکرار کنند.
آخر تا به کی و چرا؟

نظرات