چه وقت جامعه باز مدنی خواهیم داشت؟

نوشته:محمد داود سیاووش
اگر جامعه باز به این مفهوم درک شود که در آن مردم دیدنی ها دیده، شنیدنی ها را شنیده و گفتنی ها را گفته بتوانند در آنصورت به جرئت میتوان ادعا نمود که هنوز جامعه افغانی دچار نوعی کرختی و انجماد بوده سالها از آن فاصله دارد. در کشوری که حتی رییس یک وزارت حق ندارد در باره مسایل مربوط به کار و وظیفه اش در میدیا حرف بزند. در جامعه یی که حاصل تمام امورات و فعالیت هایش در وجود چند ورکشاپ خسته کن و بحث های بی نتیجه خلاصه میشود و فقط معامله و سرگوشی ها معیارلیاقت وکفایت است، در جامعه یی که برای دیدن و ملاقات با هر وزیر و مسوول کشور باید ماه ها انتظار کشید، و قت گرفت و از ده ها دروازه تلاشی و کنترول و چک پونت های شعاع لایزر گذشت. در جامعه یی که دولتمردان و مسوولانش به زندگی در خارج کشور و داشتن قصر و ویلا در دوبی بر مردم فقیر شان فخر میفروشند. در جامعه یی که محصلین در دانشگاه ها حق ندارند بالای مسایل سیاسی و کشوری حتی اگر مضمون درسی شان حقوق و علوم سیاسی و... هم باشد فکر کنند، در کشوری که مردم حق ندارند حتی در روز بین المللی زبان به زبان مادری شان اصطلاحات را به زبان بیاورند، در کشوری که اطفالش در برخی از نقاط پول رسمی شان نمی شناسند و با پول کشور های همسایه ضروریات حیات شان را خریداری میکنند، در کشوری که از بند بوت تا پیراهن و اثاثیه منزل و تا نوشیدنی و خوردنی و پوشیدنی شان از خارج وارد میشود و لشکر بیکاران در بازار ها وادارات به دنبال کار میگردند، در کشوری که دولتمردان نوروز را در زمین های خشک و با چند حرکت نمایشی و مردمش عید را با لباس کهنه و سفره خالی تجلیل میکنند. در کشوری که کارمندانش بخاطر راه بندان دو ساعت در آمدن به وظیفه و دو ساعت در رفتن به منزل در داخل موتر ها می خوابند، یک ساعت به خاطر طعام چاشت و نیم ساعت بخاطر مصافحه و ضروریات انسانی هر روز در دفتر مصروف بوده و از مجموع هشت ساعت کار فقط دونیم ساعت به دولت کار مینمایند. در کشوری که طی هشت سال حد اقل چند سرک هوایی در چارراهی های پایتخت ساخته نشده، در کشوری که دامن زدن تعصبات قومی و نژادی و زبانی کار روزمره فعالان سیاسی ان میباشد، در کشوری که آزادی های مدنی و فعالیت های اجتماعی فقط در حد چند کار نمایشی خلاصه میشود، در کشوری که قانون اساسی فقط بر ضعفا تطبیق میشود، در کشوری که به مقام ریاست جمهوری کسانی کاندید میشوند که از بیست و پنج میلیون نفوس فقط دو هزار رای می آورند و به آن افتخار هم میکنند، در کشوری که در برابر تقلب بیش از یک میلیون رای سکوت میشود ولی از کسیکه حد اقل رای را نیاورده تحقیق میشود، در کشوری که عقل هر کس در جیبش است و مستعد ترین و با فهم ترین فرد مملکت از اینکه دو میلیون و پنجصد هزار افغانی بخاطر پرداخت تضمین ندارد از حق کاندیداتوری و مقام ریاست جمهوری محروم میشود، در چنین وضعیت دردناک اگر از آزادی های مدنی، گروه های فشار و ارزش های دموکراتیک حرف زده میشود شاید اضافی باشد. در وضعیت موجود پول داشتن و پول پیدا نمودن ولو به هر شکلی که باشد معیار فضایل است و نداشتن پول شاید از نظر بعضی ها...، حکومت کردن هدف و پول پیدا کردن هدف والا تر دانسته میشود.
از چنین وضع چگونه میتوان نجات یافت؟
اگر در سایر ممالک مکاتب فکری جوامع بشری را از بحران ها نجات داده اند متأسفانه در افغانستان به اثر کاپی برداری های غلط و برداشت های التقاطی از مکتب های سیاسی طی چهل سال اخیر کار به جایی رسیده که مردم در برابر نظریات و افکار سیاسی با شکاکیت برخورد میکنند و مطالعه مکاتب سیاسی را نوعی گمراه کننده و خطرناک میدانند. اگر در سایر کشور ها افکار ژان ژاک روسوو منتسکیو جامعه را شکل میداد برعکس در حال حاضر مفکوره هایی چون جامعه مدنی، آزادی بیان و ارزش های دموکراتیک به شکل وحشتناک مورد سوء استفاده قرار میگیرند و دستگاه حاکم تلاش مینماید از این نهاد ها به حیث صحه گذار اعمال غلط استفاده کند. فکر بکر در جامعه تولید نمیشود، سیستم های اقتصادی مورد مطالعه قرار نمیگیرد، جامعه شناسی و روانشناسی مردم مورد پژوهش قرار نمیگیرد، به ارتقای شعور سیاسی و بیداری عمومی مردم از روند تحولات جهان و افغانستان توجه نمیشود، از تجارب تاریخی به دست آمده از جنگ ها، خامی مکتب ها و تلقینات احساساتی اندرز های لازم گرفته نمیشود. وضعیت جهان طور دقیق مورد مطالعه قرار نمیگیرد و موقعیت جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک کشور با تعریف جدیدی که در جهان وجود دارد مورد بررسی قرار نمیگیرد . بطور عموم با ارزش ها به حیث افزار و از انسان ها به حیث وسیله استفاده میشود که با این حال مردم حق دارند فکر کنند که در پناه واژه های خوب کلاه بردارن بد کمین گرفته اند.
عده یی به این باور اند که حالت پریشانی و چند صدایی جامعه مدنی و نهاد های مردم سالاری در افغانستان باعث گردیده که زمامداران، زورگویان، و سیاستمداران از آنان به حیث افزار استفاده کنند، چندین اتحادیه، دروازه بسته انجمن ها، رسانه های احزاب تحت عناوین آزاد، دکان های فروش ارزش های مردمسالاری و امثال آن در واقع به خاطر گم نمودن آدرس اصلی صراط المستقیم ارزش های مدنی و مردمسالارانه در جامعه میباشند. دردناک ترین مسأله در این وضعیت ناخن افگار و پاشنه آشیل روشنفکران است، روشنفکر تا وقتی که با پای پیاده راه می رود و تا وقتی که به چوکی چرخی تکیه نزده دلسوز ترین انسان برای مردم و بهترین نظریه پرداز برای آینده جامعه است اما همینکه دستگاه حاکم سلامش را علیک گرفت راه وی از مردم و کلامش از نظریات دیروزش به کلی جدا میشود در حالیکه در سایر نقاط جهان چنین نبوده، رؤسای جمهور از قبول مسوولیت آن چوکی ابا ورزیده اند، رهبران به قصر ها نرفته راه صومعه ها را در پیش گرفته اند و نظریه پردازان بزرگ هیچگاه در کورۀ قدرت ذوب نشده اند و در کمتر کشوری خطوط فکری تا این حد تداخل معامله گرانه داشته اند، از همینجاست که ضرورت می افتد در وضعیت موجود بیش از این از این نام ها استفاده افزاری نشود، جامعه مدنی به مفهوم واقعی کلمه قد بلند نموده در کلیه ابعاد پا به پای تحولات، رویداد ها و انکشافات جایگاه خود را مشخص سازد، جامعه مدنی باید به مفهوم بستر فعالیت های غیر تحمیلی باشد که با اهداف مشترک انسانها پیوند خورده، و در این حال شعور مدنی مردم به موازات زمینه قانونی این حق ارتقا و انکشاف داده شود. فقط وفقط در آنصورت حکومت، زمامداران و دولتمردان در کلیه ابعاد حق مدنی مردم را حتماً و جبراً به رسمیت شناخته به آن احترام خواهند گذاشت.

نظرات