دوعید دریک روز امروز و دیروز

عید مجبوران از غم بی قرار
عید مظلومان فقر و اضطرار
عید محکومان و مهجور و زهیر
عید محرومان دوران شریر
عید زور آور ز بازوی تفنگ
عید جنگ آور ز افسون خدنگ
عید خر پولان صاحب فر و جاه
عید معزولان از دنیا رها
عید دزدان عید صاحب قدرتان
عید فرعونان ابنای زمان
عید شاعر عید ماهر اهل فن
عید قاهر عید آن صاحب رسن
عید شمر و عید شیادان قرن
عید فرعونان و شدادان قرن
عید آن مظلوم که او را آه نیست
عید آن مجبور که او را جاه نیست
عید آن طفل یتیم بی نوا
عید آن مغموم از دنیا جدا
عید آن مادر که فرزندش برفت
عید آن افسر که خوابد زفت زفت
عید فرزند پدر نا دیده را
عید دلبند به غم ها مبتلا
عید آن بیوه شده دخت جوان
که شده تنها سیه پوش زمان
عید آن فامیل غربت پیشه کو
رفته و افتاده دور از هرنکو
عید آن کو میخورد مرغ و پلو
عید آن مادر که دارد درد نو
عید آن مرد به غم ها مبتلا
عید آن جابر که باشد دزد راه
عید آن استاد کو را آه نیست
عید آن جانی ورا الله نیست
عید آن کاریگر مزدور کار
عید آن یاریگر چور و حصار
عید آن آواره بی خانمان
عید آن قهار صاحب قصر و خوان
عید آن شهری که یکسر خاک شد
عید آن مردی که او سفاک شد
مولوی زیبا بفرمود آن زمان
نکته تاریخی پر فر و شأن
جان شیران و سگان از هم جداست
متحد جان های شیران خداست
عید شیران خدا باشد جدا
عید فرعونان بود زآن ما سوا
این دو عید از هم جدا باشد همی
هر کجا در هر کجا باشد همی
عید نبود درد جانسوز است این
حاصل رنج شب و روز است این
عرفه عید قربان سال 1374
استیشن خدمات تخنیکی شهر حیرتان
داود سیاووش

نظرات