برگی از نوشته های یک شاعر دوره گرد : ویلیام هنری دیویز

ای بینوایانی که فکر میکنید ثروت شادی می آورد!
آن طعمه که خوشی را به دام می اندازد،
همان خوشیست.
از وقتی زاده شدم، خوشی هم مرموزانه مرا در بر گرفت
به جای طلب کردن، این منم که آن را به زمین میبخشم
بر دشمن خود ترحم میکنم:
با این حال هربار پیروزی هایم او را بیشتر می آزارد
ای مرگ، بهترین پایان زندگی را به من ارزانی دار
مرا در بر بگیر
آنزمان که آسوده خفته ام
و هیچگاه بیدارم نکن.

نظرات