مخالفین ومدافعین دولت راه را گم کرده اند

نوشته : داود سیاووش
هر مرحله سیاست تیم کاری، ایجابات، شعار ها و فرهنگ سیاسی خود را دارد. اگر چنان واقع شود که یک شخص از دهه دموکراسی تا دوره جمهوری داود خان، دوره هفت ثور، دوره شش جدی، حکومت نجیب، هشت ثور، طالبان، اداره موقت، انتقالی، انتخابی و تا کنون بخواهد زنده باشد و در صدر همه این دوره ها تکیه بزند در پایان کار نه تنها سیمایش برای خودش خسته کن خواهد بود، بلکه برای مردم هم یک معمای تاریخی جلوه خواهد کرد.
اگر قذافی چهل و دو سال حکومت کرد و حالا میرود، معلومست که با یک دوره آمد وحالا میرود. اگر حسنی مبارک پس از سی سال رفت، مرحله اش هم به پایان رسید. اگر گرباچف از قدرت کنار رفت، دوره اش هم پایان یافت. ولی اگر اشخاصی چون گرباچف بخواهد درحکومتی که خودش زمینه استقرار آن را مساعد ساخته بر سر اقتدار باشد برای مردم قابل قبول نیست.
هر مرحله تاریخ اشتباهات، افتخارات، مدافعین، مخالفین، تیم کاری و سیاستمداران خود را دارد، که کسی به آن افتخار می کند و کسی از آن اظهار انزجار.
در افغانستان نیز باید مراحل تاریخی و شخصیت ها از هم متفاوت باشند. اگر شخصی به دهه دموکراسی افتخار میکند باید به طور طبیعی از دوره جمهوری داود خان منزجر باشد. و اگر کدری در دوره داود خان در رهبری حاکمیت بود، طبعاً هفت ثور را باید اداره غاصب جمهوریت بداند. به همین ترتیب حتی رهبران هفت ثور، شش جدی و نجیب در قبول و رد ارزش های آن دوره ها از هم متفاوت اند. در حکومت مجاهدین عده یی که این حکومت را راکت باران میکردند به آن افتخار نمیکنند. طالبان به مجاهدین لقب دیگری داده بودند. اما پس از تشکیل اداره مؤقت صحنه سیاسی افغانستان کاملاً عوض شد و شرایط طوری آمد که از نظر سیاسی به قول معروف در آن «شیر و بز آب را به هم میخورد» و وضعیت بعدی هم طوری انکشاف کرد که حتی سیاستمدارانی که بالای چوکی خواب شان برده بود خود را غیر قابل تعویض برای تمام دوره ها و فصول می دانند.
خصوصیات اداره مؤقت
در این دوره مانند فرا رسیدن فصل بهار، یخ های تحجر و استبداد آب شد و در کوه و دره و دشت و صحرای افغانستان شگوفه های گوناگون امید ها و آرزو ها در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به الوان مختلف جوانه زد، اما حتی در همان روز های اول از زبان رهبر آن زمان کلمات جوان پسند و مدنی چون مردمسالاری، تساوی حقوق زن و مرد، جامعه مدنی، حقوق بشر و غیره که در آن روز ها مود روز و خواست جهان بود شنیده نشد و وقتی خبرنگار بی بی سی از آقای کرزی علت این مسأله را پرسید، از شنیدن آن نا راحت شده، آنرا یک سوال ساده خواند.اداره انتقالی نیز با کنار نرفتن قدرت هایی که باید تعویض میشدند به جای خودش ماند در لویه جرگه قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری دوره اول و دوم و انتخابات پارلمانی، مسایلی بروز کرد که به عوض حل مشکلات، انبوه سوالات را در اذهان مردم به وجود آورد در تمام این دوره ها فقط یک تیم خاص که مرکب از افراد راست، چپ، افراطی، تفریطی، قوم گرا، سلطه جو بودند در ابعاد مختلف در رأس چوکی ها ابقا شدند و تفاوت این دوره ها فقط در تعویض چوکی های اشخاص و تغییر و تبدیلی های شان میباشد لا غیر ورقبای چوکی طلب فقط به قول معروف زنده خوش اند وحکومت هرکی را بخواهد خاموش سازد با چوکی دهنش را پت میکند. با این حال امید های مردم افغانستان به یأس مبدل شد و مردم که از بی کفایتی، نا توانی، تعصب قومی، سمت گرایی و سلطه جویی تیم حاکم به ستوه آمده اند، اینک از دستگاه بر سر اقتدار هیچ امید و آرزویی در زمینه تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ندارند، که دلایل آن قرار ذیل است:
1- این رهبران و طیف های اطرافشان دارای دیدگاه مشخص و ارزشهای مشخص نیستند. از افراطی ترین چپ تا تفریطی ترین راست، فقط به شرط رسیدن به چوکی و مقام چون برادران دو قلو در اداره بی کفایت کنار هم می نشینند.
2- در این دوره حرف های مسوولان به دل مردم چنگ نمیزند، چون آنان میبینند، شخصی که نیمی از افغانستان تحت عنوان مبارزه با تروریزم دردوره وی به ویرانه مبدل شده، پس از ده سال از صدر کشور به یاد آن برادرانش اشک میریزد و معلوم نیست، اگر آن کار خراب بوده، کی باید محاکمه شود و حتی میخواهد محاکمه را خودش دایر کند.
3- رهبران این دوره در سیاست خارجی، دوست، دشمن، متحد و مخالف ندارند و مانند بازار اسعار هر روز این متحدین و مخالفین در نوسان و تغییر میباشند.
4- به نظر میرسد حکومت کردن برای رهبران کنونی هدف است نه وسیله. ورنه کسیکه دیروز خود را بانی آزادی بیان میگفت و اکنون میخواهد زبان مردم را با صدور پالیسی ها قطع کند و یا کسی که دیروز از کنفرانس بن مستقیماً به مقام رهبری کشور آمده و به حمایت بی 52 تا کنون حکم میراند، امروز این نیرو ها را اشغال گر میخواند. معلوم نیست به کدام چشم به سوی مردمی که این سخنان را می شنوند نگاه خواهند کرد ؟
5- رهبران احزابی که در چند جلد کتاب شناسنامه وزارت عدلیه نمی گنجند و همه به دروازه اولیای امور آونگان اند، تا چوکی و مقامی در یک اداره آغوشته به فساد اداره و قاچاق مواد مخدر دریوزه کنند. معلوم نیست هدف شان از تشکیل این احزاب چه بوده.
6- نیرو های بین المللی که تا دیروز تحت نام مبارزه با تروریزم فعالیت میکردند و اکنون میخواهند راه آشتی با طالبان جستجو کنند، معلوم نیست حد اقل جواب خانواده های فرزندان خود شان را که در این جنگ کشته شده اند چه خواهند داد.
باید متذکر شده که مردم با هیچ حزب و سیاستمدار در شرایط کنونی حرفی ندارند، بلکه این سیاستمداران اند که با نام مردم تجارت میکنند. وضعیت طوری آمده که حتی مردم از حکومت به خاطر بی کفایتی و کم کاری هم گلایه و شکایت نمیکنند. چون میدانند که این سیاستمداران کفایت و توانایی ندارند، بنابران از شخصی که توان ندارد نمیتوان توقع داشت. و از جانبی مردم به این دلیل از این سیاستمداران دلتنگ اند که راه آنان از راه مردم جداست و دستگاه بر سر اقتدار به غیر از اسکلیت ظاهری که آنهم هر روز رنگ نو میگیرد، در سایر زمینه ها چیزی از مردم در خود ندارد. آخرین محک این رهبران بر سر اقتدار چند حرف روی کاغذ بود که اکنون از آن میخواهند انکار کنند، بنابران وضعیت کشور را میتوان در یک بن بست کامل ارزیابی نمود که مدافع و مخالف آن راه خود را گم کرده است.

نظرات