تاریخ مختصری از نوگرایی و مدرنیته (8 – کار و خانواده )




سپتامبر 11, 2012




برگردان علی محمد طباطبایی



منبع دانشنامه بریتانیکا







در جامعه ی پیشاصنعتی یا غیر صنعتی خانواده واحد مقدماتی تولید است. تمامی اعضای آن در مجموعه ای مشترك و جمعی از فعالیت هایی برای امرار معاش روزانه ی خود شركت دارند. در مثالی نمونه از اوایل قرن هژدهم انگلستان، مرد خانه می تواند یك بافنده و همسرش یك ریسنده باشد در حالی كه بچه هایشان به عنوان فروشنده های دوره گرد در كار و كسب محلی فعالیت می كنند. در كنار مزد حاصل از این پاره كار احتمال دارد كه كشت و كار بر قطعه زمین كوچكی همراه باشد، به اضافه ی اجازه ی استفاده از زمینی مشاع برای یافتن سوخت یا شكاری كوچك. در اینجا نیازی نیست كه خانواده بسیار بزرگ باشد ـ در شمال غربی اروپا و شمال آمریكا به نظر می رسید كه خانواده ها حتی نسبتاً كوچك هم بودند ـ اما در مجموع، وجود اعضای بیشتر در خانواده به معنای امتیاز اقتصادی بود، همانگونه كه ارزش دستان بیشتر برای كاركردن در نهایت بر هزینه ی دهان های اضافی برای تغذیه غلبه می كند.





خانواده (پیشاصنعتی) را می توان نوعی بنگاه تجاری جمعی یا مشترك دانست. تمامی اعضای آن خود را به عنوان بخشی از آن جمع و هدف از همكاری خود را در آن به عنوان افزودن بر اندوخته ی مشترك به شمار می آورند. مستخدمین و سایر اعضای غیر خویشاوند، از قبیل كارآموزها، « (به فرزندی) پذیرفته می شوند » یا همچون اعضای خانواده با آنها رفتار می شود، زیرا هیچ نوع خویشاوندی الزام آور شخصی به غیر از خویشاوندی از طریق خانواده مورد تایید قرار نمی گیرد. خانواده و اعضایش نسخه ی كوچكی از خود جامعه هستند.



صنعتی شدن از بنیاد این اقتصاد كمابیش خودسامان را از هم كسیخت. كاركرد و نقش اقتصادی خانواده از بین رفت و صنعتی شدن آن را به واحدی از مصرف و جامعه پذیری تقلیل داد. مكان تولید از خانه به كارخانه جابجا شد. زمین های مشاع محصور گردیدند، و مزارع به لحاظ بازرگانی برای بازارهای ملی و بین المللی مورد بهره برداری قرار گرفتند. بعضی از افراد به مالكین و مدیران نظام جدید نبدیل شدند. اما بخش اصلی اعضای خانواده یا می بایست تبدیل به كارگران كشاورزی شوند كه در واقع دیگر زمینی در مالكیت آنها نبود، و یا به طور فزاینده ای به كارگران در كارخانه های شهرهای صنعتی جدید ملحق شوند. در هر كدام از این دو مورد، خانواده بی درنگ برای معیشت خود به ساختارها و فرآیندهای خارج از خودش وابسته می گردد. در ابتدای دوره صنعتی شدن، خانواده توسط شغل ها و مزدهای اعضایش به حیات خود ادامه می دهد. در چنین جامعه ای خانواده تحت تاثیر نیروهایی قرار می گیرد كه نه به سهولت قابل شناختن هستند، و نه قابل نظارت.



در مراحل اولیه ی صنعتی شدن خانواده احتمالاً می خواهد كه برای بقای واحد صنعتی جمعی خود دست به مبارزه زند. اعضایش چه به عنوان كارگران كشاورزی در نواحی روستایی و چه كارگران صنعتی در شهرها یا خدمتكاران خانگی در منازل ثروتمندان شهری، همچنان به روی گذاردن درآمدهای خود ادامه می دهند. آنها به طور مرتب به خانه های خود سر می زنند و همچنان جمع خانوادگی خود را به عنوان یك كانون مشترك و جمعی می نگرند. درآمدهای آنها هنوز هم در صندوق خانواده شركت می كند. این صندوق برای نگهداری از اعضای جوان تر كه هنوز كار نمی كنند، یا آنها كه به طور موقت بی كار هستند و همچنین برای تامین اعضای خانواده در دوره ی بیماری یا سالخوردگی مصرف می شود. در شرایط فقدان یك نظام جامع تامین اجتماعی، ناچاراً خود خانواده این نقش را به عهده می گیرد. در چنین شرایطی همچون گذشته، یك خانواده ی بزرگ می تواند همانقدر كه یك موهبت محسوب می شود، یك بار اضافی نیز باشد. از این رو برای مدت قابل توجهی، خانواده ی بزرگ به ویژه در میان طبقات كارگر، همچنان به عنوان شكل غالب خانواده در جامعه ی صنعتی بر قرار می ماند.



سرانجام نیروهای فردیت ساز كه اثرات آشكار آن بر اقتصاد صنعتی و جامعه به طور كل بسیار قابل ملاحظه بود، خانواده را نیز مورد تاثیر خود قرار داد. اعضای آن، چه زن و چه مرد، به نحو فزاینده ای به جایی رسیدند كه حقوق و دریافتی های خود را مال خود بپندارند، و هرجور كه خود تشخیص می دهند به هزینه كردن آنها بپردازند. این طرز نگرش با توجه به فراوانی كالاهای جذاب و فریبنده، بیش از پیش مورد تاكید قرار می گرفت. در بعضی موراد، دولت می بایست كه به لحاظ سیاسی و اقتصادی برای تامین آن دسته از اعضای خانواده كه قادر به تهیه ی معاش خود نبودند، چه از جهت بی كاری، بیماری یا بیش از حد جوان بودن، و چه به خطر سالخودرگی مداخله كند. بدین ترتیب نقش خانواده باز هم نسبت به گذشته كاهش بیشتری یافت و آنچه باقی ماند فقط نگهداری و بزرگ كردن كودكان بود، اما حتی در همین مورد نیز خانواده می بایست با مدرسه ها، گروه همسالان و مهد كودك ها رقابت كند. برای اعضای مسن تر، خانواده تبدیل شده است به صرفاً مكانی برای سكونت و جایگاهی برای استراحت و تجدید قوا و مقدار قابل توجهی هم معاشرت. اعضای خانواده ی جدید ممكن است نا حد زیادی اوقات خود را در منزل بگذارنند، لیكن هوش و هواس آنها در درجه ی اول توسط تاثیرات خارج از خانه شكل می پذیرد. زندگی آنها عمدتاً خارج از خانواده می گذرد، با مشاغلی كه دارند و در همراهی با دوستان غیر خویشاوند و همكارانشان. آنها هویت خود را دیگر در درون هویت جمعی خانواده نمی یابند. بنابراین تمایل جوانان به ازدواج كردن در سنین جوانی، جدا شدن از خانواده ی خود و تشكیل یك خانواده ی جدید و مربوط به خودشان است.



خانواده كه از بسیاری از كاركردهای سنتی خود محروم مانده، به تقریباً یگانه حوزه ی خصوصی تبدیل شده است و به رسیدگی به نیازهای كودكان و ارضای خواسته های عاطفی و جنی همسران می پردازد. یك واحد كوچك برای انجام چنین وظایفی یقیناً بسیار مناسب تر است. خانواده ی گسترده در عصر پیشاصنعتی و اوایل دوره ی سرمایه داری كه گاهی پدر و مادر بزرگ و ثمره های متاهل سه یا چندین نسل را در خود شامل می كرد، جای خودش را به خانواده ی هسته ای كوچك دونسلی شامل والدین و كودكان مربوطه داده است. چه آغاز خانواده ی هسته ای قبل از صنعتی شدن قرار گرفته باشد یا نه ـ یعنی موردی كه به نظر می رسد در انگلستان غالب بوده ـ در هر حال در یك جامعه ی صنعتی به قاعده ی اصلی تبدیل شده است.



همراه با تحلیل رفتن و خصوصی شدن خانواده، اهمیت شغل و حرفه به همان نسبت افزایش یافت و به منبع اصلی هویت فردی تبدیل گردید. در جوامع پیشاصنعتی، پرسش از كیستی انسان احتمالاً بر حسب مكان تولد و یا وابستگی خانوادگی پاسخ داده می شد: من فلان كس هستم و فرزند بهمان شخص. در جامعه ی صنعتی این پرسش طبق معمول بر حسب وضعیت شغلی در نظام اقتصاد رسمی پاسخ داده می شود. نقش شغلی مثلاً كارگر معدن یا كارگر فنی، كارمند یا نظافت چی تبدیل می شود به نقش تعین كننده و متمایر كننده كه همان منبع هویت فردی است و جایگاه اجتماعی و درآمد. شغل كه از توجیهات دینی اینك خلاصی یافته است خودش به نوعی دین تبدیل می شود. كارنكردن یا بیكاری چه در نظر خود شخص و چه دیگران، به عنوان یك صفت منفی تلقی می گردد.



در اقتصاد صنعتی كار روزانه به عنوان عملی كه تقریباً به طور انحصاری با استخدام رسمی قابل اعمال است تعریف مجدد گردید. تمامی دیگر انواع كار ـ كار بدون دستمزد، كار داوطلبانه، كاری كه برای دوستان و خویشاوندان انجام می شود، بزرگ كردن كودكان ـ همگی به عنوان كار حاشیه ای یا « كار بی حاصل » و به عنوان عملی كم ارزش تلقی شدند و به همین نحو با آنها برخورد می گردید. تناقض گویی در اینجا این است كه ارتقاء كار استخدامی به عنوان یك فعالیت با تكه تكه شدن سرنوشت ساز آن همراه است. صنعتی شدن افزایش قابل ملاحظه ای در تقسیم كار پدید آورد، لیكن بر خلاف زندگی شهری پیشاصنعتی مستلزم تخصصی شدن مهارت و ایجاد شغل های جدید نبود. آنچه در اینجا قابل ملاحظه تر است نوع جدیدی از تقسیم كار است...

منتقد اجتماعی انگلیسی جان راسكین هنگامی كه گفت: « در سخن دقیق این خود كار نیست كه تقسیم می شود، بلكه انسان ها هستند » به پیامدی از این تقسیم جدید كار اشاره می كرد. معضل ترغیب نیروی كار و مهیا كردن مشوق كافی برای انضباط در محیط كاری و اجرای آن هنگامی كه خود وظیفه ی كاری از بنیاد ملال آور باشد تمامی جوامع صنعتی را به خود مشغول داشته بود. اما خود تقسیم جدید كار، تقریباً به صورت تهدید آمیزی، به حل احتمالی این معضل اشاره می كرد. همین كه یكبار وظیفه های كاری به طور جزء به جزء و دقیق به بخش های كوچكتر تقسیم شدند، به طوری كه كارگرانی با كمترین مهارت می توانستند از عهده ی آنها برآیند، قدم بعدی ماشینی كردن (یا خودكار كردن) آن وظایف بود و از دور خارج كردن كارگران به طور كل. خودكار سازی تمام و كمال از بعضی جهات از همان آغاز در اصول و مبانی تقسیم كار وجود داشت. بسیار عجیب و مضحك است كه پیشرفت اجتماعی كه در مراحل آغازین خود، كار را در مركز اهمیت و توجه قرار داده بود، در انقلاب بعدی اش می بایست كار را با پس گرفتن از شهروندان به مخاطره افكند.



ادامه دارد

نظرات