از درواز تا کاپیسا

شماره 140/ پنجشنبه 14 سنبله 1392/ 5 سپتمبر 2013

قسمت آخر

نوشته: گل احمد شیفته

برگردان به الفبای دری: صاحبنظر مرادی

هر گاه مردم  باشنده يك خطه  بنا بر ايجاب زنده گي  به جاي  ديگري  به مهاجرت  مي پردارند، بديهي  است كه مهاجران  درين سفر ار مغان هايي  با خود نقل مي دهند. باري به مهاجران  دروازي  نگاه اندازيم، كه منجمله  ساير ارمغان ها بخشي از فرهنگ  خويش  را با خود مي آورند.

اجداد  مهاجران  دروازي نيز با چنين  نشانه فرهنگي، لساني، باواژه  هاي مشابه به هم ديگر  صحبت  مي كنند، كه تا نسل  هاي امروز ي مناطقي  چون پروان و كاپيسا ماندگار  شده اثري ازين واژه  هاي لساني  را از زبان  باشنده گان اين مناطق  با وضوح مي شنويم.

وقتي بايك باشنده  كاپيساحرف مي زنيد ، او در ضمن  صحبت  به طور مثال  ميگويد:/  صبحي وقت از خانه بيرون نرود كه اياس است/ منظور او كلمه اياس ، همانا سرما، خنك ويخبندان است. واژه اياس(در شمال افغانستان)، در تاجيكستان، ازبكستان وحتي در قرغيزستان با همين  مفهوم مورد استفاده است.
مهاجران  درواز ي نيز اين  واژه  را با خود آورده اند. اگر يك فرد كاپيسايي مي گويد/چين خود بگير/مي خواهد بگويد/ به انداره خود بگير/گاهي كلمات/ يتيم/ و / اسير را به كار مي برند. اين دو كلمه در سه  كشور نامبرده معني /يتيم / و / بيوه/ را افاده مي نمايد. مردم سمت شمال اسپي را كه دويدن هموار دارد / ايرغه/  مي گويند./ ايرغه/ يك واژه  مشترك چندين  لسان  آسياي ميانه است.
كاپيسايي ها مانند( مردم سمت شمال و تاجيكستاني ها، ازبك ها و قرغيز ها ماست ترش را/جرغات/، غم و جگر خوني را / قيغو/، ابرو  را / قاش / ذورق مشك  داررا/ كيمه/ و شكار چي  را/  ميرگن / مي نامند كه از واژه   هاي مشترك هستند.

بسيار شنيده ايم كه مردم كاپيسا درياچه خشك  را / ساي/و دستاررا/ سله/ ياد مي كنند، وقتي امروز هواگرم  باشد به مهمان  توصيه مي كنند وقت سيرون شد حركت كن. واژه /سيرون / به معني هواي ملايم است.
چون مي گويند: / گليم را توله كن/ منظور از كلمه / توله/ همانا  همواره مي باشد. زماني به نقل دادن چيزي /توشي/ را استعمال مي نمايند وراه مستقيم را /تيك / مي گويندو شي نازك را/تنك/ مي گويند. آدم كم طالع را شور/ طالع / مي گويند.

همه اين كلمات  مشابه  و همچون  گويا  آوردهاي  فرهنگي زبان مشترك  كشور  هاي دوراز كاپيسا مي باشد، كه اجداد  قديم دروازي  ها با خود انتقال  داده اندو در پروان  و كاپيسا ي امروز  معمول شده اند.

امتزاج و آشتي  پذيري مردم يك امر مسلم  حيات بشري  به شمار  ميرود. در خلال سفر هاي تجارتي ، رفت و آمد هاي قبيله اي ، لشكر كشي هاي باستاني ، مهاجرت  هاي دسته  جمعي  در فرهنگ  مردم اثرات  خاصي  را دار ا است . به گونه مثال اكثرواژه ها بر عكس  از سر زمين  افغانستا ن وايران  وارد لسان هاي كشورهاي هم جوار شده و خواهي  نخواهي  در فرهنگ  و زبان  آن مردم پذيرفته  شده است. نمونه هاي مشترك را كه در چهار-پنج كشور آسياي ميانه متداول گريده اند، ذيلا ياد آور مي شويم:

واژه  هاي  مشترك و مشابه/عالم/، / هوا/، / احوال/، /ادبي/، ادبيات/، /آدم/، / آدمي زاد/،  / عادت/، /عرف و عادت/، / عدالت/، /اجداد/،/عذاب/، / آزادي/ ، /آذوقه/، /هزار/، /حيران/، /عينك/، عيب/، / حق/ ، /حقيقت/، /عقل / كلماتي هستند كه همين اكنون  در زبان هاي فارسي در ي(تاجيكي)، ازبكي، قرغيزي، قزاقي و تركمني ممزوج شده اند.

يك ضرب المثل مشترك مردمي كه در كشور هاي نامبرده، مي گويد:/عقل دوست، قهر دشمن/ مي بينيم  كه اين ضر ب المثل  معروف و مشترك لساني ما چقدر مشابه است. تمام مردم آسياي ميانه  كلمات/آخر/، /البته/،/عالم/، /انار/،/ناك/، /خر/، /خراب /، /حركت/ ، / حرام/، / ارزان /، حرف/، /آرمان/، /عريضه/،/عسكر/، / آسمان /، / اسباب/، /اصيل/ ، / عطر/، /آشپز خانه/، / عاشق/، /عيال / وغيره  را مشتركا به كار مي برند. اين وجه مشترك  فرا گرفتن زبان  هاي ازبكي، تاجيكي ، قرغيزي و تركمني را براي يك فارسي(دري )  زبان آسان ساخته است.

در زبان هاي مذكور همچنان  به لغات  مشترك  بيشتربر مي خوريم:/باغبان /، /بادام/، /باجه/،/بيرق/، /بخت/، /بلا/، / بهار/،/ پهلوان/،  / برابر /، /ورق/، /بيان/،/بي طرف/، /بي كار/،/بيچاره/، / بودنه/، /بلبل/، /گل/ و...

بر هر كدام ازين كشور ها كه برويم  اين كلمات مشترك را مي شنويم:/دانه/، /دانشمند/، /طهارت/، /تغاره/، /دليل/،/ در جه/، /درخت/، /دروازه/، /درد/، /دريا/، /دسترخوان/، /دوست/،/ديوار/،/دنيا/، / دكان/، /دوربين /، /دهقان/،/جزا/،/خيلي/، /جمال/، /جنجال/، /روزهاي هفته ازيك شنبه تا پنجشنبه و جمعه/،/جواب/،/جمع/ كلمات متداول  كشور هاي آسياي ميانه  به شمار ميرود.

بسيار جالب است كه در تمام  زبان هاي اين كشور ها /زهر/،/ضعيف/،/ضرر/،/زمان/، /زنبيل/،/زغير/، /زيان/، /سيم/، /زيارت/، قبرستان/، /اجاره/، /عمارت/، /علم/، /قاعده/، /خبر/ به همين گونه استعمال مي شوند.

فرهنگ مشترك  زبان مردم  را باهم مي آميزد، چنانچه  مااين  واژه ها را در سر تاسر سر زمين آسياي ميانه  مي بينيم:/قبول/، /قبرغه/،/كاغذ/، /قلم/، /قدم/،/قدر/،/قضا/، /قيامت/، /قيچي/، /قايق/، /قلعه/، /غربال- غلبيل/، /غلط/، /قالب/، /خالص/، /قمچين /، / خمير /، /خنجر/، /قند/، /قفس/، غارتگر/،/خريدار/،/خرچ/،/قصاب/،/خط- خطا/، /قطار/، /قاشق/، /غافل/،/ كسب/، /كتاب/، كتابخانه/، /قوم/، / كمك/، /كوچي –كوچه/، /قوت/ ، /كلچه /، /قفل/ ، /قمار /، /خرما/، /غصه/، /خوش/، /گوگرد/، /خدمتگار/، /قيمت/، /كينه/، /خرمن/،  /خيال /، /خيانت/.

هر قدر به مكالمات روزمره اين چند كشورهم جوار توجه گردد، ساختار بيشتر در لغات مشترك آنها مي يابيم كه از جايي به جايي ممزوج شده اند. به گونه  آشكار واژه  ها را در ين مناطق مشابه مي يابيم مثلا كلمات /معلومات/، /معني/، / مدنيت، /مجبور/، /مضمون/ ميده/ /ميدان /معيوب/ /مقاله / /مقصد / /مخلوق/ /معامله/ /مملكت/ / منصب/ /مشت/ / مساله /مهمان/ مكتب/ /معلم/ /محتاج/ مناره/ مرغ /ممكن/ مشكل/.

در زبان كشور هاي هم مرز شمال به طور مشترك /نانوايي/نان/نادان /نام/ناراضي/نبات/نطر/نازك/نيزه /نقد/نرخ /نصيحت /نسيه /نتيجه/ ناچار/ نيت / نكاح / نقص /نوروز/ نور/ عين  ساختار زباني دارند.
اگر مردمان از لغت /وصيت/تا /حكومت//هنر/پادشاه/فايده/فكر / پياز/پايه/پياله/ساعت / سبق / سواد / صبر/سلامت/ صندوق/ سفر/صحنه/ سايه/ سايه بان/ سياحت/سبب/صورت/سيماب/- را مشتركا در صحبت و ادبيات خود مي گنجانند. اگر /تاج/طالع/تعليم/تربيه/ طبيعي/طبيعت/تقدير/تجربه/ طلب / طرف / تاريخ / تكبر/توي – عروسي/ توپ/وعده /وقت ./ حقوق/ ستون/  اميد/  چايخانه/ چارپاي/  شهر/ شفتالو/شل/شام/ شالي/ شمال /شرط/شك/ شيره/ شيرين /  شعله/ شوربا/-را كه  معني هر كدام را مي دانيم  در گفتار و نوشتار  خود مي گنجانند. آنها نيز معني هر لغات را با عين مفهوم  ادامي كنند . كلمات/احتمال / اختيار/ ايمان/ راضي /حس/حساب/ولغت/ هيچ / نيز شريك  اين فرهنگ  مي باشد.

در قسمت هاي شمالي  كشور (تاجكستان) اكثر قبايل  ازبك زبان بسر مي برند. اين مردم و جه تسميه محل، جاي و علاقه را به زبان خود شان اسم گذاري كرده اند . چنانچه، ما به نام اين محلات  آشنايي داريم: منطقه/قزل اياق/ به معني پياله قرمزي،/آق تپه/ يعني تپه سفيد،/آق كوپرك/ پل سفيد را گويند . همچنان  مقصداز نام/ينگي قلعه / قلعه نو واسم محلي /چاربولاق/منظور چهار چشمه بوده و/كندز/ روز را معني ميدهد.معني نام/قره دشمن/ دشمن قهر آلوداست(به معني دشمن سياه هم به كار ميرود.)

وقتي جايي را در نزديكي كابل بنام/قرغه /  به زبان مي آوريم مفهوم زاغ  را مي يابيم. شايد زماني قرغه درختان بلند داشته كه زاغ  ها در آنها آشيانه  كرده بودند. اسم /تاش گذر/ از كلمه  تاش يعني  سنگ گرفته  شده،  يعني گذرگاه  سنگي يعني خلمي داشت را افاده مي كندو/آقچه / به معناي پل است همچنان اسم /شينه/ از معناي باد آمده و معناي كمري /پيك/است.

آميزه فرهنگ و كلتور از عوامل ساختاري لسان مليت  ها بود ه و نشان دهنده آ ن است كه مهاجران دروازي  از نخستين زادهگاه شان  فرهنگ خويش را تا كاپيسا-پروان ، جبل السراج ، گلبهار، نجراب و غور بند انتقال داده و اين ثبو تيست كه اجداد  مردم كاپيسا  اصلا از مردمان دروازي بدخشان بوده اند.

درينجا به پايان سر گذشت  قافله پيمايان  درواز به كاپيسا مي رسيم.Ÿ

پايان

نظرات