ای جلال الدین بیاراخوان که مهمان می رسد


مه 14, 2014
شماره (175) چهارشنبه 24 ثور 1393 /may.14. 2014
در سالگرد ارتحال علامه استاد بدیع الزمان فروزانفر
jalal-al-din-rumi-2
10270818_706290656083617_8645103865576549513_n
ای جلال الدین بیارا خوان كه مهمان می رسد
نور صفه، شمع ایوان، زیور خوان می رسد
خیز ای مهر منیر روم، ای خورشــــــید بلـخ
كافتاب روشن ملك خراســـــان می رسد
ای سلیمان دیار عشق، بنشـــــین بر ســـریـر
كاصف بن برخیـــا یار سلـــیمان می رسد
ز آرزوی دختر ترسای گیتی گشـــــــته بـاز
اینك اینك كعبه جویان پیر سمعان می رسد
عاشق دیرین فروزانفر به شوق كــوی دوسـت
با دل بیدار و با فر فـــــروزان می رســــد
ای دریغا دفتــــر آرایی قلم افكنده اســــت
كز پس او دفتـــــر آرایی به پایان می رسد
عصر یك روز پاییزی است با هوای مَلَس و آفتاب لذت بخش و آسمان فیروزه ای و صاف و شفاف. جوان با چهره ای آبله گون و با ریش تازه دمیده, پرسان پرسان نشانی مدرسه ی نواب را می گیرد. دو ماهی می شود كه از بشرویه به مشهد آمده است. نشانی را پیدا می كند حجره استاد رو به شمال و مشرف به حیاط مدرسه است. از پله ها بالا می رود با خود می اندیشد استاد چگونه آدمی است؟ درخواستش را چگونه بگوید؟ آیا می پذیرد؟ چیزهای زیادی از او شنیده است. نمی داند آیا راستی این اتاق محقر سرای استاد بزرگ است؟ آهسته در را می كوبد. صدایی او را به درون دعوت می كند. شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری, استاد مسلم ادب عرب كنار پنجره نشسته است.
شیخ جوانی كه عمامه ی كوچكی مولوی وار بر سر دارد, در طرف دیگر به ادب و بر دو زانو سخنان استاد را یادداشت می كند.
ادیب بیتی از شعر عرب را به فارسی ترجمه و شرح می كند. جوان بشرویه ای با اشاره ادیب می نشیند. با شرم روستایی اش هنوز سر به زیر دارد. استاد می پرسد«كیستی جوان؟» بلافاصله با صدای خفیف دو رگه می گوید: «شیخ عبدالجلیل بشرویه ای.» شیخ جوان چای استاد را می ریزد و سیگار دست پیچ را از جعبه ی مخصوص به او تعارف می كند.عبدالجلیل ادامه می دهد: «بنده ی حقیر ذكر محامد و فضایل شماراشنیده و با یك جهان اشتیاق از بشرویه برای كسب فیض از خرمن دانش و بصیرت حضرت عالی شرفیاب حضور مباركتان شده ام تا مغنی و مطول بخوانم.» استاد سوابق تحصیلی او را می پرسد . صحبتهای دیگر؛ قرار می شود از فردا با همان شیخ جوان هم مباحثه شود. عبدالجلیل یك خواهش دیگر هم دارد: «استاد اجازه بفرمایید از فردا خدمت حجره با من باشد.» ادیب می پذیرد .
صبح فردا, تاریك و روشن, با شوق و شعف حجره را آب و جارو می كند و دو سیر گوشت بار می گذارد. سماور حلبی را آتش می كند تا هنگام دم كشیدن چای, استاد را بیدار كند و یك چای مایه دار به او بدهد تا حالش جا بیاید و درس را شروع كند.۱ عبدالجلیل در تیرماه ۱۲۷۶ شمسی, در آبادی زیرك بشرویه از توابع طبس, در خانواده ای از اهل علم و فرهنگ به دنیا آمد. بعدها لقب بدیع الزمان را از قوام السلطنه, والی خراسان گرفت و فروازانفر را به عنوان نام خانوادگی خود برگزید. پدرش شیخ علی,‌پسر آخوند ملا محمد حسن قاضی است كه هر دو شاعر و فقیه و طبیب بودند و نسلشان به ملا احمد تونی, از علمای معاصر شاه عباس صفوی می رسد. مقدمات علوم دینی را در زادگاهش آموخت و در سال ۱۲۹۸ به مشهد آمد و پس از دو ماه پای درس ادیب نیشابوری نشست تا علوم ادبی و منطق را فرا گیرد. این شاگردی تا سال ۱۳۰۲ ادامه داشت. چندی نیز از محضر حاج میرزا حسین سبزواری بهره برد و اصول و بعضی مباحث فقه را نزد حاج شیخ مرتضی آشتیانی و بخشی را نزد حاج شیخ مهدی خالصی فرا گرفت. برای آنكه وقتش بیهوده تلف نشود, به جای گرفتن حجره در مدرسه, اتاقی در كاروان اجاره كرد تا با فراغت كامل درس بخواند. كمتر كسی را می پذیرفت,‌حتی روزهای پنج شنبه و جمعه كه همه تعطیل بودند, او یك دوره معلقات سبع را نزد ادیب خواند. فروزانفر در آن سال ها از شاگردان شاخص و خاص درس ادیب به شمار می رفت. در همان آغاز جوانی طبع شعری هم داشت و با توجه و آگاهی به دو زبان فارسی و عربی قصاید غرایی به هر دو زبان می سرود. در كنار تلاش علمی و جدیت, آنچه در آن سال ها موجب پیشرفت او شد, هوش سرشار و ذهن و قاد وی بود. دیگر محیط مشهد را برای پیشرفت و پرورش ذوق خود كافی نمی دید، علی الخصوص كه این پیشرفت او حسادت و رشك هم درسان را نیز برانگیخته بود. پس در سال ۱۳۰۳ شمسی به تهران آمد و حجره ای در مدرسه سپهسالار گرفت و یک دوره شرح اشارات و شفا و كلیات قانون را نزد میرزا طاهر تنكابنی و فقه و اصول و قواعد علامه را در محضر آقا حسین نجم آبادی فرا گرفت. علاوه بر آن تحریر اقلیدس و قسمت الهیات كتاب اسفار را نزد آقا مهدی آشتیانی خواند و شرح چغمینی و محبسطی را نزد ادیب نیشاپوری.
فروزانفر استادش ادیب نیشاپوری را ابوعلی سینای ثانی و تالی ابن رشد و ابوریحان می دانست و می گفت: «بركت صحبت و فیض مجالستش در تطور و تحول افكار این ضعیف و نظر وی در فهم و تشخیص اشخاص و معرفت درجات شعرا تأثیر به سزا داشت.» ۲
جز ادیب با شمس العلما گركانی، صدرالافاضل، میرزا خان نائینی، شاهزاده افسر، فروغی، علامه قزوینی حشر و نشر دائمی داشت و در محافل ادبی شركت می جست. در سال ۱۳۰۵ به توصیه ی شمس العلما گركانی تدریس فقه و اصول و عربی و ادبیات را در دارالفنون بر عهده گرفت. ۳ هم چنین سال بعد در مدرسه حقوق منطق نیز درس داد. با تأسیس دارالمعلمین عالی در سال بعد، تدریس ادبیات فارسی و عربی را به وی سپردند و همكار استادان بزرگ آن عصر چون ملك الشعرا بهار، رشید یاسمی، نصرا لله فلسفی، عباس اقبال آشتیانی، بهمنیار، سعید نفیسی، همایی، شفق و سیاسی گردید.در سال ۱۳۱۰ به استادی تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه ی سپهسالار نیز برگزیده شد و پس از تأسیس دانشكده ی معقول و منقول در سال ۱۳۱۳ معاونت آن جا به او واگذار گردید.
هم زمان ریاست مؤسسه ی وعظ و خطابه را نیز بر عهده داشت. در دانشكده ی معقول و منقول نیز تصوف درس می داد. او در هدایت و تقویت بنیه ی علمی دانشكده از طریق جلب استادان و تنظیم برنامه های مفید نقش مهمی داشت. یكی از خدمات او در آن سالیان كوشش فراوان برای تأسیس دوره ی دكتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. گرچه بسیاری با آن مخاالفت می كردند اما با عزم جدی او در سال ۱۳۱۶ این دوره تأسیس شد و استادان نسل دوم و سوم تاكنون حاصل این تلاش ارزنده هستند.
در سال ۱۳۱۴ رساله ی دكتری خود را با عنوان «زندگانی مولانا جلال الدین رومی» نگاشت تا بتواند رتبه ی استادی را دریافت كند. علامه دهخدا، سید نصرا لله تقوی از ممیزان و داوران رساله ی وی بودند. از آن پس توانست به عنوان استاد تاریخ ادبیات به تدریس در دانشگاه تهران بپردازد. در همین سال بود كه كتاب «سخن و سخنوران» را نگاشت كه در آن سال ها منبع اساسی و مهم ادبیات ایران به شمار می رفت.
در همان سال نیز به عضویت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد و جزو اعضای اولیه و پیوسته ی آن گردید. او همچنین به عضویت شورای علمی معارف درآمد.
در سال ۱۳۲۳ ریاست دانشكده ی معقول و منقول را برعهده گرفت و بیست و سه سال بر این شغل باقی بود تا آن كه در سال ۱۳۴۶، پس از چهل سال خدمت فرهنگی بازنشسته شد. در طول این سالها مشاغل دیگری هم داشت؛ از جمله عضویت هیئت علمی رئیسه ی نخستین كنگره ی نویسندگان ایران(۱۳۲۵)، عضویت در مجلس شورای سنا و مجلس شورای ملی(۱۳۲۸- ۱۳۳۱). پس از بازنشستگی به درخواست گروه زبان و ادبیات دانشگاه تهران و به دلیل نیاز علمی دانشگاه، تدریس دوره های عالی را بر عهده گرفت. دانشگاه تهران به پاس خدمات علمی اش استادی ممتاز را به او اعطا كرد.
وی از جمله ی مؤلفان كتاب های درس نیز بود و یك دوره منتخبات ادبیات فارسی برای سال های اول، دوم، سوم با همكاری دكتر زرین كوب و منوچهر آدمیت برای دبیرستان ها تألیف كرد. متون انتخابی به لحاظ دقت در انتخاب و توضیحات بی نظیر است. همچنین در تألیف دستور زبان فارسی برای دبیرستان ها همكاری كرد. فروزانفر سفرهای علمی متعددی به خارج از كشور داشت؛ از جمله سفر به لبنان و راه اندازی كرسی زبان فارسی، شركت در كنگره ی اسلامی پاكستان، بازدید از مؤسسات فرهنگی و خاور شناسی امریكا و انگلیس، زیارت آرامگاه مولانا درتركیه، مأموریت های متعدد فرهنگی به افغانستان، و عربستان و اردن و سوریه، سفر به مراكش و سخنرانی و گرفتن نشان عالی دولت مراكش.
سرانجام در روز چهارشنبه ۱۶ ثور سال ۱۳۴۹ به علت سكته ی قلبی در بیمارستان مهر درگذشت و پس از تشیع جنازه ی باشكوهی، مجاور امامزاده حمزه، در حضرت عبدالعظیم به خاك سپرده شد.
«بر فرورانفر نه، بر اهل ادب باید گریست.»Ÿ

نظرات