حکومت نباید از نا فرمانی های مدنی بترسد

حکومت نباید از نافرمانی های مدنی بترسد

تتبع ونگارش: محمد داود سیاووش
در شرایطی که در پیشانی نافرمانی های مدنی نوشته شده (عدم خشونت ) حکومت از فریادهای عدالتخواهانه معترضانی که با دست های خالی در خیابان ها فریاد می کشند به هراس افتاده است.
در حالیکه خون جوانان جنبش روشنایی بر جاده دهمزنگ هنوز نخشکیده و تقاضاهای مکرر شهروندان در توزیع شناسنامه برقی، تعریف دشمن و دوست، توسعه و تحکیم قدرت دولتی ، تصفیه ستون پنجم و اشتراک عادلانه مردم در حیات سیاسی بی جواب و به صفت عقده های حل ناشونده در دل های شان به زخم های ناسور مبدل شده ، حکومت به دفن یکی از پادشاهان افغانستان که در تاریخ مسجل و در برهه یی از تاریخ در کشور زمامداری داشته با بی اعتنایی رسمی برخورد میکند.
اعتراضات مدنی خیابانی که حق قانونی مردم است برای مدتی ممنوع میگردد و به تقاضاهای عدالتخواهانه قومی چار اطراف کشور جواب رد و یا سکوت داده میشود. دو حادثه بخاک و خون کشیدن حرکت مدنی روشنایی در خیابان دهمزنگ و عدم پاسخ واضح به مراسم دفن امیر حبیب الله کلکانی در پسمنظر تاریخ صحنه های خطرناکی را به یاد می آورند.
یکی باری که در مخالفت با نافرمانی مدنی محصلین در داخل شدن به تالار شورا (غرض استماع بیانیه رأی اعتماد صدر اعظم )با استعمال گاز اشک آور و فیر بر محصلین جواب داده شد وبه استعفای صدراعظم و سر بلند نمودن نیروهای جوان پس از 3 عقرب منجر شد و اینک با عدم تأمین امنیت تظاهرات 2 اسد درهمان میدان منجر به فاجعه خونین کشته شدن بیش از 80 نفر و زخمی شدن چند صد نفر گردید .
دوم ملاقات داکترنجیب با مردم شمالی با برخورد تند و یادآوری خاطرات تلخ دشمنی های شمالی و جنوبی به جواب یک جوان کلکانی که مانند تیزاب صفوف حزب و دولت را ذوب و نابود کرده حکومتی را که پنجصد هزار نیروی مسلح کمر بسته داشت به سقوط کشاند و اینک در صحنه دوم مخالفت علنی با تقاضای حداقل به خاک سپردن امیر حبیب الله کلکانی (که در این حال صرفنظر از پادشاه بودن و یا نبودن )به صفت یک انسان حق شرعی ومدنی به خاک سپردن را دارد و از آن انکار میشود. که با این کار از نظر کارشناسان در واقع آخرین میخ بر تابوت حکومت وحدت ملی کوبیده خواهد شد.
در حالیکه حکومت وحدت ملی حتا از مرده امیر حبیب الله کلکانی میترسد کسانی به نام قوم تاجک بر کرسی های دولت جا خوش کرده اند که هر روز دهها بار به نام سقاوی و سقا، پنجرمین و کلینر از طرف مخالفان امیر حبیب الله کلکانی و احمدشاه مسعود توهین میشوند و در حالیکه به گوشهای شان پخته گذاشته اند به قول معروف از آن ضرب المثل استفاده میکنند که یک جو دانه از مردی کم کن و به زندگی آرام در ویلاها و قصر ها ادامه بده.
تبعات این حوادث مانند آتش زدن در انبار باروت بوده و نباید با آن سطحی برخورد نمود . هر چند محاسبه سرمداران حکومت آنست که با گنجانیدن لیدران و لیدر نمایان اقوام هزاره و تاجک در چوکی های تشریفاتی بر این غایله غلبه خواهند کرد، اما تجربه نشان داده که پس از احمدشاه مسعود و عبدالعلی مزاری در میان اقوام تاجک و هزاره رهبر و لیدری که بتواند صفوف پا برهنه ها را در اعتراضات مدنی بدنبال خود از رفتن به مبارزات مدنی متوقف سازد وجود ندارد و این دو قوم یتیم اند. سر نوشت قوم پشتون به مراتب وخیم تر از اقوام تاجک و هزاره میباشد که با اختلافات اقوام سدوزی و محمد زی و بارکزی و پوپلزی و اقوام ساکن در کندهار، جنوبی و مشرقی لیدرشیپ واحدی در آن به نظر نمی رسد و تنها نکته یی که بر آن میتوان توجه نمود قدرت تعامل پذیری کندهاری ها در سیاست میباشد. تنها قومی که در حال حاضرتحت یک لیدرشیپ واحد حرکت میکند اقوام ازبک و ترکمن میباشند که این وحدت را جنرال دوستم به بهای ترک قصر مرمرین و نشستن در پوسته های گلین در قرا و روستا ها در دفاع از مردمش حفظ کرده است ،اما تعاملات مغلق دیگری که در آن شخص انتقاد کننده بر عملیات جنرال دوستم در فاریاب در کنار ترکتباران دری زبان در مجلس ایشان نشسته و در تایید به سخنانشان سر میجنباند معمای مغلقی را در اذهان تداعی میکند.
زمامدارانی که از شنیدن صدای اعتراضات مدنی این لایه های مدنی اجتماعی اقوام و گروه های اتنیکی- سیاسی میترسند ،حالا در یک فورمول مغلق از مخالفت خود شان و عمال انفجاری و انتحاری با این اعتراضات و نافرمانی های مدنی ضد حکومت استفاده کرده میخواهند این امواج خروشان مردمی را خفه سازند . با توجه به اینکه چگونه در این برهه زمان صدای کسانیکه در مخالفت با حکومت خود را انفجار و انتحار میکنند با صدای حکومت در مخالفت با کسانیکه بر ضد حکومت با دست خالی شعار میدهند هم آهنگ شده باید جانب احتیاط را رعایت نموده و با توجه به اینکه میان زمامداران دولتی و عما ل انتحاری چگونه همصدایی در خموش کردن این اعتراضات به وجود آمده باید به این موضوع اندشید که راه پیمایی خیابانی یگانه راه نافرمانی مدنی نیست، بنابران برای رعایت جانب احتیاط و جلوگیری از تلفات باید به اشکال جدید نافرمانی مدنی فکر کرد.
از نظر کارشناسان برای حکومت خیلی بهای این راه پیمایی های خیابانی ارزان بود که با چند فریاد مدنی و گلو پاره کردن های خیابانی در فرجام هر کس پی کارش میرفت ، ولی با خفه ساختن این صدا ها امکان انفجار و ترکش بزرگ اجتماعی در روان خفقان ودلتنگ مردم به حدی خطرناک است که شاید هیچکس آنرا مهار کرده نتواند.
بیایید ببنیم سایر اشکال نافرمانی های مدنی که میتوان از آن استفاده کردکدام هاست:
یکی از نخستین درس ها آنست که نافرمانی مدنی الزاماً در راهپیمایی خیابانی خلاصه نمیشود و با سیمای تازه یی که در نام دوم طالب به داعش داده شده و در شرایطیکه رسانه های مخالف این حرکت مدنی به صراحت از زبان سخنگوی وزارت دفاع تبلیغ میکنند که داعش میخواست به کابل نفوذ کند این شیوه و راهکار اهمیت دیروزی خود را از دست داده و بغیر از خطر کشته شدن تظاهر کنندگان پیامدی در قبال ندارد، بنابران باید از راهکار های دیگری استفاده شود که برخی از آنها را با استفاده از نظریات پژوهشگران در ذیل بر میشماریم:
در بنگلادش
تاریخچه‌ی پیدایش روز جهانی زبان مادری به حرکتهای دانشجویان دانشگاههای بنگلادش در سال ۱۹۵۲ برمی گردد. زمانی که تعداد زیادی از دانشجویان بنگالی در اعتراض به تحمیل زبان اردو به عنوان زبان رسمی و دیوانی در بنگلادش (پاکستان شرقی آن زمان) توسط دولت پاکستان در محوطه دانشگاه داکا توسط ماموران دولت پاکستان به رگبار بسته شدند. دانشجویان با هدف به رسمیت شناساندن زبان مادری مردم سرزمین شان یعنی زبان «بنگلا» یا «بنگالی» اقدام به تظاهرات وسیع نمودند. زبان رسمی که در مدارس و دانشگاههای بنگلادش در آن زمان تدریس می شد. زبان پاکستانی (اردو) بود. تظاهرات گسترده دانشجویان و اساتید دانشگاه داکا در روزهای ۲۱ و ۲۲ فبروری سال ۱۹۵۲ اتفاق افتاد و ماموران دولت پاکستان در تیراندازی به دانشجویان و اساتید دانشگاه تعدادی از آنان از جمله ابوالبرکت استاد دانشگاه داکا، رفیع الدین احمد دانشجو، شوفیر رحمان کارمند عالیرتبه دادگاه عالی بنگلادش را کشتند؛ اما ایستادگی و مقاومت دانشجویان، اساتید دانشگاهها و فعالان فرهنگی بنگلادش باعث شد که در سال ۱۹۵۶ مجدداً زبان بنگالی به رسمیت شناخته شود. تداوم مبارزات مردم و فعال سیاسی و فرهنگی باعث شد که در سال ۱۹۷۱ بنگلادش از پاکستان جدا و استقلال پیدا کند.
پس از استقلال، مراسم روز ملی زبان مادری در بنگلادش همه ساله در ۲۱ فبروری با شکوه خاص برگزار می شد تا اینکه در ۱۷ نوامبر ۱۹۹۹ سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) پیشنهاد رسمی کشور بنگلادش برای اعلام ۲۱ فبروری به عنوان «روز جهانی زبان مادری» را پذیرفت و ۱۸۸ کشور عضو یونسکو به آن رای داده و آنرا تائید کردند. پس از آن برای اولین بار مراسم روز جهانی زبان مادری در فبروری سال ۲۰۰۰ در پاریس با حضور نمایندگان کشورهای مختلف جهان، زبان شناسان و دبیر کل سازمان یونسکو برگزار شد.
1- اعتصاب:
اعتصاب یکی از رایج ترین روش های نافرمانی مدنی و مبارزه عدم خشونت بود کـه گـانـدی از آن اسـتـفـاده کـرد. وی بارها از مردم هندوستان خواست که دست به اعتصاب بـزنـنـد و آنـهـا نـیز چنین کردند؛ به عنوان مثال : قضات وکلای دادگستری و کارگران کـارخـانـجات اعتصاب کرده و از گاندی خواستند که رهبری اعتصابات آنها را بپذیرد. او بـه شـرطـی کـه دسـت بـه هیچ اقدام خشونت آمیزی نزنند، معترض اعتصاب شکنان نشوند، پولی قبول نکنند و در خواسته های خود ثابت قدم بمانند، رهبری آنها را پذیرفت و آنهم به نتیجه رسید.
2- عدم قبول مشاغل اداری:
گاندی از مردم دعوت نمود که از پذیرش هر گونه عناوین اداری ، نـظـامـی و افـتـخـاری اجتناب ورزند و در صورت تصدی مقامی آن را ترک کنند. او ابـتـدا خـود در ایـن راه پیشقدم شد و و همه مدالها و نشان هایی را که در گذشته به خاطر خدماتش به دولت انگلستان در جنگ های آفریقای جنوبی ….
3- تحریم کالاهای دشمن:
گـانـدی در سال 1920 میلادی اعلام کرد که مردم از پوشیدن لباسهای خارجی بخصوص انگلیسی ، خـودداری کـنـنـد و آنـهـا را بـه نـشـانـه اعـتـراض ، در خـیـابـانـهـا بـسـوزانـنـد. بـه هـمین دلیـل ، در سـراسـر هـنـدوسـتـان جـشـن هـای پارچه سوزی آغاز شد. گاندی خود از آن پس تـصمیم گرفت تنها با لنگی که با دست خود بافته بود، خود را بپوشاند و این تنها پـوشـشـی بـود کـه تـا آخـر عـمـر از آن اسـتفاده می کرد. او به مردم هند نیز آموخت که با استفاده از چرخ های نخ ریسی ، صنعت کهن و دیرپای هند را نجات دهند تا هم درآمدی برای خود آنها باشد و هم به کارخانه های پارچه انگلیس در هند ضرر و زیان وارد کنند. از آن پـس چـرخ نـخ ریـسـی تـبـدیـل بـه نـمـادی از اسـتـقـلال هـنـد شـد و حـتـی پـس از استقلال تصویر آن بر پرچم ملی این کشور، جای گرفت.
شیوه های مبارزه شهروندی:
مهمترین هدف مبارزات مسالمت آمیز شهروندی اعمال فشار بر سیاست مداران و کارگزاران حکومت ها درتصویب و اجرای قوانینی است که سطح زندگی مادی و معنوی شهروندان را بدون درنظر گرفتن تفاوت‌های فردی و اجتماعی آنان بهتر کند. به این معنی تمام اقشار مردم از هر تیپ و دسته ، قومیت ، دین و جنسیت دربرابر قانون از حقوق برابر برخوردارند. اعمال فشار بر دستگاه دولتی و سیاسی به اشکال گوناگونی بروز می‌کند. و اغلب درجه اهمیت موضوع مورد مناقشه، نوع برخورد و روشهایی را که افراد برای اصلاح قانون یا تدوین سیاست جدید در ذهن دارند را تعیین می کند. بدیهی است که تمام مسائل در جامعه از اولویت یکسان برخوردار نیستند و یک شبه و تنها با مصوبات قانونی حل نمی شوند. از سوی دیگر برای پیشرفت اصلاحات اجتماعی فرهنگ سازی و نهادینه کردن ارزش‌های جدید فکری هم ضروری اند. فرهنگ سازی نیز یک شبه انجام نمی گیرد. برای پیشبرد امور اجتماعی و دموکراتیک کردن هرچه بیشتر قوانین باید بتوان اعتراض های مردمی را هدایت و تقویت کرد. و هم آگاهانه از رواج روشهای خشونت آمیز و تخریب اموال عمومی خودداری کرد.
برای مثال دراغلب جنبش های شهری چالش با قدرت رسمی با مقابله منفی، خودداری از همکاری و اطاعت از سیاست‌های رسمی و عرف جامعه به موازات فعالیت‌های هدف مند اعتراضی به پیش می روند. بنابراین ترکیبی از روش‌های گوناگون همواره مورد نیاز است. تجربه عملی در کشورهای مختلف نشان می‌دهد که می‌توان درمبارزه مسالمت آمیز راهکارهای متفاوتی را برگزید و هم بایکدیگر ترکیب کرد.
اهرم‌های فشار گزینه ای در برابر روش‌های خشنونت آمیز
جین شارپ محقق سرشناس درزمینه مبارزات مدنی با بررسی و مطالعه عمیق جنبشهای اجتماعی دهه های اخیر،در مورد چگونگی ابداع و پیشبرد راهکارهای موسوم به اهرم‌های فشار برپایه تجربه عملی درکشورهای مختلف آنها را دسته بندی می کند.
شارپ از گسترش اعتراض، پرهیز از همکاری و نافرمانی مدنی، دخالت درامور جاری بدون به کارگیری خشونت، نام می برد. این روش‌ها در بیشتر مبارزات مدنی مرسوم و با تاثیر از پشتوانه فرهنگی و سنت‌های مردم شکل می گیرند. برای مثال:
استفاده از نماد ها:
مبارزات و اعتراض برای نشان دادن مخالفت فرد یا جمع با استفاد از نمادها و سمبل ها. راه پیمایی ها، نقاشی روی دیوار، چسباندن پوسترها و پخش اعلامیه، تحصن و غیره از جمله روشهایی هستند که درسراسر دنیا به کار گرفته می شوند.
خودداری از همکاری با حاکمیت سیاسی:
–اغلب شاهدیم که مردم ناراضی با عدم شرکت خود در مراسم رسمی، جشنهای حکومتی، و یا انتخابات از همراهی با دولت مردان حاکم خوداری می کنند. شهروندان ناراضی به این ترتیب علیه تبلیغات دولتی و یا جنجال های رسانه‌های حکومتی به میدان می آیند. در رژیم های سرکوبگر تبلیغات و رسانه‌های دولتی برای تحکیم قدرت، ادعای حقانیت و مشروعیت به طور وسیعی به کار گرفته می شود، بنابراین مبارزه منفی مردم در افشای سیاست‌های دروغین بسیار موثر است. در زمان ما برای نشان دادن عدم استقبال مردم از انتخابات و تحریم آن، نقش رسانه‌های اجتماعی مانند فیس بوک و غیره بسیار تعیین کننده است. این رسانه‌ها در جنبشهای اعتراضی موسوم به بهار عربی و یا در جنبش مردمی سبز پس از آخرین انتخابات ریاست جمهوری درایران اعتراضات به حق را به خوبی منعکس و تبلیغات دولتی را خنثی کردند.
اعتصابات فلج کننده:
– شکل دیگر عدم همکاری دست کشیدن از کار و اعتصاب کردن است. مبارزات کارگری اغلب با اعتصاب همراه است. در جنبشهای مدنی صلح آمیز اعتصاب های طولانی می توانند فلج شدن مراکز اقتصادی، فراگیر شدن اعتراض عمومی و سرانجام سرنگونی قدرت مندان حاکم را درپی داشته باشند. مبارزات کارگران لهستانی در دهه هشتاد قرن بیستم برای آزادی اتحادیه های صنفی درنهایت به جنبش عظیم سیاسی و فروپاشی حاکمیت کمونیست‌ها دراین کشور و به تبع آن در بخش‌های دیگر اروپای شرقی در دهه 90 منجرشد.
برخورد انتقادی نباید تنها از سوی روشنفکران ورسانه ها صورت گیرد:
برخورد آگاهانه در انتقاد از مسئولان و رهبران یا به معنای دیگر دخالت فعالانه در اوضاع جاری روش مؤثر دیگری در مبارزات شهروندی است. برخورد انتقادی نباید تنها از سوی روشنفکران و روزنامه نگاران انجام شود. اعتراضات مکتوب شهروندان، انتقاد آن‌ها از قوانین و یا عملکرد دستگاه‌های اجرایی درسطح وسیع می‌تواند در گسترش مبارزات شهروندی بسیار مؤثر باشد. برای نمونه نوشتن نامه‌های اعتراضی و جمع آوری امضا علیه زندانی بودن فعالان اجتماعی و مدافعان حقوق بشر که یکی از روش‌های متداول است. یا نوشتن نامه سرگشاده به رهبران جامعه از طرف افراد سرشناس که در برانگیختن مردم، ایجاد احساس مسئولیت و کاهش ترس از اعتراض کردن و هم در افشای فساد و بی‌عدالتی بسیار مؤثر است. نقش افراد مشهور و موردعلاقه مردم یعنی هنرمندان و یا نویسندگان در پشتیبانی از کارزارهای اجتماعی درجلب آنان به مبارزات شهروندی مؤثر است.
مثال‌های دیگر درمورد روش دخالت فعالانه:
اعتصاب غذا
، تجمع در مراکز اداری
، سازمان دهی اعتراضات جمعی و غیره هستند که بسته به شرایط و زمان اشکال متفاوتی پیدا می کنند.
خلاقیت، ابتکارعمل و پشتکار در شیوه‌های مبارزات شهروندی به همراه صبوری و اعتقاد به مؤثر بودن اعتراضات حتی در شرایط سخت و غیر قابل تحمل ازجمله نکات مهم دیگر دراین بحث هستند. پیشبرد مبارزات شهروندی در شرایط سخت همواره در ابتدا امری غیر ممکن و دشوار به نظر می آید. اما تجربه عملی در دنیای ما نشان می‌دهد که این مبارزات در دراز مدت اغلب ثمربخش بوده و موثر واقع شده اند.
الگوی متفاوت از خشونت پرهیزی نلسون ماندلا:
ماندلا نهایتا توانست در سال ۱۹۶۱ رهبران کنگره ملی آفریقا را قانع کند که شاخه نظامی کنگره را تشکیل دهد و در نتیجه مشی مبارزه را از روشهای مقاومت مدنی مسالمت‏ آمیز به روشهای قهرآمیز تغییر داد. با این وجود اما شیوه مبارزه او هرگز «خشونت محور» و بر مبنای ترویج خشونت کور نبود. ماندلا در دفاعیه تاریخی خود در دادگاه که با عنوان «من برای مرگ آماده هستم» شهرت یافت، از سیر روش مبارزاتی خود اینگونه دفاع می کند:
«… قانون‏گذاران همه راههای قانونی را برای بیان مخالفت مسدود می‏کردند و ما خود را در شرایطی می‏دیدیم که یا باید وضعیت دائمی تحقیر را می‏پذیرفتیم یا در قبال بی‏عدالتی حکومت مقاومت می‏کردیم. ما سرپیچی از قانون را انتخاب کردیم اما بدون توسل به خشونت. فقط بعد از وضع قوانین جدید علیه روشهای ما و به‏دنبال تظاهرات قدرت‏مدارانه از طرف حکومت برای نابود کردن همه مخالفان سیاسی بود که تصمیم گرفتیم، جواب خشونت را با خشونت بدهیم. لیکن خشونتی که ما انتخاب و اتخاذ کردیم، شبیه «تروریسم» نیست. همگی ما که گروه «نیزه ملت» را تاسیس کرده بودیم، عضو کنگره ملی افریقا بودیم و برای حل کشمکش سیاسی بر اصول بدون خشونت و برپایه مذاکره تکیه می‏کردیم … اما پنجاه سال بدون خشونت هیچ چیزی برای مردم افریقا به بار نیاورده بود، مگر قوانین بیش از پیش سرکوبگرانه و حقوق هر چه کمتر… از میان همه طرح‏ها، چهار شیوه را مطرح کردیم؛ خرابکاری، جنگ چریکی، تروریسم و نافرمانی آشکار. سپس اولین گزینه را انتخاب کردیم و مطمئن از انجام آن بودیم، بدون اینکه به روش دیگری متوسل شویم. با مشخص بودن پیشینه سیاسی ما، این انتخابی منطقی بود. خرابکاری با تباه‏کردن زندگی انسانها متفاوت بود و از آن جلوگیری می‏کرد و آینده روابط نژادی امیدبخش را نابود نمی‏کرد …»
درحالیکه بسیاری بر این باور بودند که شاید ماندلا و دیگر هم رزمانش به اعدام محکوم شوند، اما در اثر فشارهای بین المللی دادگاه در ۱۹۶۴ آنها را به حبس ابد محکوم کرد. ماندلا به همراه دیگر مبارزان ضد تبعیض نژادی مدت ۲۷ سال را در زندان گذراند و البته در زندان نیز دست از مبارزه نکشید و به مقاومتی فعال در آنجا ادامه داد. نهایتا ادامه مبارزات و فشارهای وارده از داخل و خارج کشور، نظام آپارتاید را به استیصال کشاند و باعث شد تا ماندلا در سال ۱۹۹۰ از زندان آزاد شود و پای در مرحله جدیدی از «راه دشوار آزادی» بگذارد.
اما آنچه که نلسون ماندلا را از بسیاری دیگر رهبران انقلابی و مبارز جهان متمایز می کند، شیوه او در «خشونت پرهیزی پس از پیروزی» است. الگوی منحصر بفرد ماندلا در همین رفتار صلح طلبانه اوست: او اگر چه بعنوان آخرین اقدام و به اقتضای شرایط در راهبرد مبارزه اش «خشونت کنترل شده» را بکار گرفت اما از «خشونت پس از پیروزی» بطور مطلق خودداری کرد و پس از بدست گرفتن قدرت، اقدام به حذف رقیبان و دگراندیشان نکرد. این مهمترین آموزه و میراث نلسون ماندلا برای تاریخ مبارزات مدنی و فهم مشی خشونت پرهیزی اوست. آنچه که از ماندلا میتوان آموخت این است که پیوند خشونت پرهیزی و مبارزه مدنی بیش از آنکه وابسته به عدم استفاده مطلق از خشونت «پیش از پیروزی» باشد، به نفی مطلق خشونت «پس از پیروزی» وابسته است.
روحیه صلح جویانه ماندلا، توانست کشتی طوفان‏زده‏ی آفریقای جنوبی را بدون آنکه به چرخه مهارنشدنی خشونت و انتقام دچار شود، به ساحل دموکراسی و برابری نژادی برساند. ماندلا در نطق پذیرش جایزه‏ی صلح نوبل می‏گوید:
«بدین‌سان ما سعادتمندانه خواهیم زیست، چرا که جامعه‌ای خلق کرده‌ایم که در آن انسان‌ها برابر به دنیا می‌آیند و از آزادی، کامیابی، حقوق بشر و حکومتگری خوب، سهمی برابر می‌برند. چنین جامعه‌ای هرگز اجازه نخواهد داد که کسی به دلیل پاسخ دادن به ندای وجدان خود، به زندان بیافتد و یا حقوق عضوی از اعضای جامعه نقض شود. در این جامعه هرگز نباید راه‌های مسالمت‌آمیز تغییر و تحول توسط غاصبانی مسدود شود که تنها در پی ربودن قدرت از مردمند…»
آفریقای جنوبی با مرگ نلسون ماندلا پدری را از دست داد که سالها رنج کشید تا فرزندانش را از موهبت آزادی و عدالت برخوردار کند. جهان با مرگ نلسون ماندلا آموزگاری الهام بخش را از دست داد که به انسانها درس ایستادگی و آزادگی آموخت و به رهبران سیاسی یاد داد که بزرگی و جاودانگی یک رهبر، در نشستن دایمی بر مسند قدرت نیست. او وقتی فروتنانه از پله های اریکه قدرت پایین آمد، بر سریر نرم قلبهای مردم نشست و جاودانه در آنجا جای گرفت.
مبارزه مدنی در شکل سازش با دیکتاتور ها ممکن نیست:
سکوت یا خشم فروخورده
طبیعی است که برای هر جامعه شناس و روانشناس و هر آن کسی که حتی اندکی با خلق و خوی انسان امروز آشنا باشد، سکوت مردم در مقابل بیدادگری ها و خشونت افسار گسیخته ی دیکتاتوری نمی تواند به معنای قبول و یا تسلیم گرفته شود چرا که انسان امروز، در هر گوشه ای از دنیا که باشد و در هر سرزمین توسعه نیافته و یا دیکتاتور زده ای که زندگی کند و هر اندازه که زیر سانسور خبرها قرار گرفته باشد، باز به دلیل ارتباط های گريزناپذيرش با دنیای پیش رونده، با حداقل حقوق انسانی خویش آشناست. او را نمی توان به راحتی وادار به قبول ناحقی و بی عدالتی و تبعیض کرد، به خصوص که مردمان آزادی خواه و حق طلب در این سرزمین ها همیشه از قشر جوان و با سواد بوده و به خوبی با حقوق خویش آشنا هستند.
به همه ی این دلایل به نظر می آید که سکوت کنونی نمی تواند جز به خشمی خاموش، یا خشمی فروخورده، تعبير شود. این را حتی می توان از نوشته ها و يادداشت هایی دریافت که به طور روزمره در رسانه های همگانی غیر مجاز و یا وبلاگ ها منتشر می شوند.
از نظر پژوهشگران این نوع سکوت یا خشم دو شکل دارد: یا توفانی است که در گلوگاه دریا منتظر لحظه ی حرکت ایستاده، و یا نوعی هوشیاری ملی است، بر اين اساس که وقتی در جایی امکان رویارویی و چالشی هموزن با دشمن سراپا مسلح نیست، بهتر آن است که فعلا خشم را فرو خورد و در سکوت منتظر لحظه ای شد که حکومت ضعیف و ناتوان شود؛ یعنی لحظه ای که او بتواند با مبارزه ای مدنی و هزینه ای کمتر از شر این هیولای نیمه مرده اما همچنان خطرناک نجات پیدا کند.
هیچ جامعه شناس و سیاستمداری نمی تواند قاطعانه پیش بینی کند که کار سکوت مردم به توفانی شدن (انقلاب يا کودتا) می رسد و یا با حساب و کتابی مدنی به خاتمه ی حکومت می انجامد. طبیعی است که همیشه انقلاب ها و کودتاها سریع تر می توانند بساط دیکتاتوری را برچینند اما ـ همانگونه که توفان ـ انقلاب نیز می تواند در مسير خود خانه های بسياری را خراب و مردمان بی گناهی را در خود غرق کند. و همانگونه که توفان تفاوت بین بد و خوب و زشت و زیبا را نمی شناسد، انقلاب و کودتا نیز می توانند ضایعات جبران ناپذیری داشته باشند. علاوه بر این، انقلاب و کودتا (آن گونه که تا به حال در تاریخ دیده ایم) لزوماً با اين تضمین همراه نيستند که بلافاصله دموکراسی و مردم سالاری را جانشین دیکتاتوری کنند و اتفاقاً در بسياری موارد دیکتاتوری سخت تری را بر مردمان تحمیل می کنند. در مقابل اما مبارزان مدنی اگر هوشیارانه و به درستی عمل کنند نه تنها خشونت و هزینه ی کمتری بهمراه دارند بلکه در پی پيروزی شان امکان جایگزین کردن دیکتاتوری با حکومتی دموکرات و مبتنی بر اعلامیه حقوق بشر بسیار بیشتر است.
معنای وارونه مبارزه ی مدنی:
متاسفانه برخی از تئوریسین ها و اهل سیاست، به عمد یا به سهو، اين نوع مبارزه را وارونه به مردم معرفی کرده اند. حتی برخی شان تا جایی پیش رفته اند که زیر نام «مبارزه ی مدنی» یا «مبارزه ی بی خشونت» نسخه ی سازش و یا حل شدن در حکومت دیکتاتوری را، با پیشنهاد عقب نشینی و یا شرکت در انتخابات زیر کنترل حکومت، می نویسند. در حالی که مبارزه ی مدنی به هیچ وجه به معنای سازش با دیکتاتوری نیست، و همیشه آنجایی به پیروزی رسیده و راه را به آزادی گشوده که از ابتدا تا انتهایش و به شکلی روزمره به ضعیف کردن طرف مقابل (اعم از حکومت اشغالگر، یا دیکتاتوری، و یا قوانین تبعیض آلود) پرداخته باشد.
نمونه های روشن و زیبای اين واقعيت را می توان در مبارزات استقلال طلبانه ی مردم هند در زمان گاندی و مبارزات رفع تبیعض نژادی در زمان مارتین لوترکینگ، و در مبارزات برابری خواهانه ی زنان در کشورهای اروپایی و آمریکا دید. در این نوع مبارزات هیچ گاه مبارزان مددرسان «دشمن آزادی» خویش نشده اند، کنارشان نایستاده اند، و مداوماً از خواسته های خود (که برخلاف خواست های دشمن آزادی شان بوده) گفته و آن ها را تبلیغ کرده اند.
مبارزان مدنی همیشه وقتی در جریانی حضور يافته، یا احیاناً تن به مذاکره داده اند، که امکان پیروزی را دريافته و یا توانسته اند از جایگاهی محکم نیروهای مبارز خود را به رخ ديگرانی بکشند که می توانند به نفع آن ها وارد عمل شوند.
گذشته از این همه، به راستی مبارزه ای مدنی را وجود ندارد که کارش فربه تر کردن «دشمن آزادی» بوده و یا، به بهانه ی نقب زدن به آزادی، به میان دشمن برود و بخواهد «از درون!» آن ها را شکست دهد ـ همان کاری که اتفاقاً در کودتا های خونریز بیشتر دیده شده تا در مبارازت مدنی. مبارزه ی مدنی مبارزه ای است با دست های باز و روشی روشن در مقابل مردم، به خصوص در آنجا که ماهيت و چهره ی دشمن بخاطر سلب مسلحانه ی کلیه ی آزادی های مدنی و قانونی برای مردم کاملاً معلوم باشد.
شرکت در نمایش های انتخاباتی:
در واقع، یکی از عواملی که در یک مبارزه ی مدنی به ضعیف تر شدن سریع حکومت های دیکتاتوری می انجامد بر هم زدن نمایش های انتخاباتی آن هاست. حضور هر چه بیشتر مردم یا اپوزیسیون در این گونه انتخابات، چه به خاطر نشان دادن عظمت و بزرگی بخشی از اپوزیسیون باشد و چه به دلیل گرفتن جایگاهی در حکومت، جز مجهز کردن این حکومت به حقانیت مدرنی که از درون صندوق های رأی (حتی از طريق تقلب و نمايش) بر می خيزد و تضعیف هرچه بیشتر مردم چیز دیگری با خود ندارد.
هر کسی حق دارد که هر نوع تبلیغی را برای دعوت مردم به شرکت در انتخابات این «گروه خشن» انجام دهد اما حق ندارد اين عمل خود را با عنوان «مبارزه ی بدون خشونت» یا «مبارزه ی مدنی» به خورد مردم دهد. چنين کاری نه تنها نادرست و غیر واقعی است بلکه کاملا به زیان مردم است.
مبارزان واقعی مدنی وقتی می توانند مطمئن باشند که حضور در انتخابات به نفع دیکتاتوری تمام نمی شود و به نفع مردم و سرزمین شان خواهد بود که به وسیله ی سازمان های بین المللی، رضایت رسمی و علنی حاکمان دبکتاتور را برای حضور و نظارت این سازمان ها را، و همچنین حضور همه ی گروه های اپوزیسیون در جریان تبلیغات انتخاباتی را حداقل برای یک سال، گرفته و شرایط آن را مهیا و رسماً اعلام کرده باشند.
باید قبول کنیم که در حال حاضر مردم بسیار تنها هستند و به دارای اپوزیسیونی قابل اتکا و کارآمد نیستند.
راه حل چیست؟
ناظرین اوضاع به این باور اند که اگر جنبش روشنایی، طرفداران به خاک سپاری امیر حبیب الله کلکانی، طرفداران اصلاح نظام انتخاباتی و به محاکمه کشانیدن تقلب کاران انتخابات ریاست جمهوری، مخالفان فعالیت خارج دوره قانون اساسی ولسی جرگه ، مخالفان وضع محدودیت بر آزادی های مدنی و آزادی بیان، طرفداران تحقق عدالت اجتماعی در تطبیق پروژه ها در بودیجه سال مالی ملی، طرفداران مبارزه با کشت تولید و قاچاق مواد مخدر، فعالان طرفدار مبارزه با فساد، فعالان طرفدار مبارزه با الیگارشی فاسد قدرت، هواداران و فعالان محیط زیست، مخالفان تشکیلات فرمایشی نهاد های معاش خور مدنی و سازمان های اجتماعی ، طرفداران حل دیموکراتیک مساله ملی، طرفداران پایان دوره خارج از تعریف قانون حکومت وحدت ملی و روند های خود جوش مدنی جوانان،زنان و اصناف و اقشار مختلف اجتماعی با کنار گذاشتن اختلافات جزیی دست به دست هم داده صدای واحد و مدنی شان را از کلیه اشکال و شیوه های مدنی و بدون خشونت از حنجره واحد بلند کنند، ستون فقرات وهسته زورگویان ، قلدران، معامله گران،قانون شکننان و… خواهد شکست.
مشکل اساسی لحظه جاری در کجاست؟
مشکل اصلی لحظه جاری کشور بر میگردد به شبه روشنفکران ،کهنه روشنفکران و تابوهایی که قدرت را در گروگان گرفته اند.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که اسیر و مسحور قدرت و عاشق رسیدن به وزارت و ریاست و سفارت و ولایت و… اند.
شبه روشنفکران وکهنه روشنفکرانی که گویی هپنوتیزم شده اند و قدرت اندیشدن جدا از قدرت را ندارند و همه لاف و گزاف شان تا رسیدن به زیر چنار های ارگ و قصر سفیدار میباشد.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که ضرورت روند تکامل اجتماع را در ارتقا خود و زوال دیگران می بینند.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که آزادی بیان را در تایید ارگ و قصر سفیدار و تکذیب انتقاد کنندگان آنان می بینند.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که از میان همه مکتب های سیاسی فقط مکتب منفعت خود را به رسمیت میشناسند.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که ایدال ها و دورنما های اصلاح بنیان اقتصادی کشور را درزیستن خانواده خود در کاخ خلیفه و ویلاهای بند قرغه و وزیر اکبر خان و هند واروپا وامریکا می بینند.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که از 40 سال به این سو با جویدن افکار دیگران بر شانه مردم سوار و بر حکومتها حکم رانده و با گرگ گوشت خورده و با چوپان نوحه کرده تغییر سیاست را با تغییر دریشی و لباسشان تجلیل کرده اند.
شبه روشنفکران و کهنه روشنفکرانی که در هر مرحله از حکم رانی انتقاده کننده دوره یک روز قبل حکمرانی خود و مداح مرحله فعلی زمامداری شان بوده اند.
با این حال باید اولا خط روشنفکران واقعی از شبه روشنفکران و کهنه روشنفکران و تابو های معامله گر جدا گردد. آنانیکه لمیدن در هوای سرد ایرکندیش را در تابستان و بخاری گرم در زمستان را به هرچه فکر تغییر نافرمانی مدنی است ترجیح میدهند.
آنانیکه خودشان در کرسی های رهبری دولت و مقامات وزارت و سفارت و ولایت و ریاست و… و خانواده هایشان در کشور های پیشرفته جهان زیست میکنند و در دفاتر کارشان در زیر میزکار بکسی پر از دالر و ویزه اقامت دایمی فلان کشور غربی را با تاپه در پاسپورت شان همزمان جابه جا کرده و هر لحظه به پاسپورت،بکس دالر،ویزه اقامت و صدای طیاره فکر میکنند. تا وقتی این مشکل حل نشود و چهره های واقعی نترس،مبارز، بادست پاک و دارای ایدال های واقعی ملی و وطنی از چهار گوشه کشور دست به دست هم ندهند و به مبارزه مدنی وارد میدان نشوند بیرون رفت از این بحران انحصار اولیگارشی معامله گران فساد و قاچاق ناممکن است

نظرات

  1. جناب آقای سیاوش گرامی،

    سلام و درود مرا بپذیرید لطفا.
    از توجه تان به موضوع نافرمانی مدنی تشکر می کنم.
    (لطفا این نامه را خصوصی تلقی بفرمایید.)


    من مترجم نافرمانی مدنی ثورو هستم.
    نسخه ی پی دی اف کتاب نافرمانی مدنی را خدمت تان می فرستم. ممکن است نداشته باشید:
    https://dl.dropboxusercontent.com/u/32319997/CivilDisobedience%28FinalEdited%29.pdf


    کتاب از نافرمانی مدنی تا بدفرمانی مدنی را هم می توانید از آدرس زیر دریافت کنید:
    آقای عمار ملکی:
    ammarmaleki@yahoo.com

    لطفا این نامه را خصوصی تلقی بفرمایید. اما لینک کتاب را می توانید نشر دهید.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر